یک داستان عبرت انگیز
روزی یک پسر به دختری درخواست ازدواج داد و دختر از پسر پرسید آیا شما خانه دارید و پسر جواب داد نه.
دختر پرسید، آیا ماشین بی ام و دارید، پسر جواب داد، نه.
دختر گفت: پس با چه جرئتی به خواستگاری من آمدید.
پسر چیزی نگفت و رفت.
پسر در راه یا خود می گفت: من که ویلا دارم احتیاجی به خانه ندارم.
من که ماشین بنز و پورشه دارم ولی از BMW بدم میاد ولی نمی دانم.
نتیجه گیری اخلاقیش رو شما برام به عنوان نظر بنویسید.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۱ ساعت 22:28 توسط حسن احمدی
|